سردار دلها
سالها او طلب جام شهادت می کرد
آرزوی وصال شهیدان به سعادت می کرد
سرباز ولایت کز مرز و مکان آزاد است
اهرمن آرزوی کشتن و غارت می کرد
قاسم و اکبر و ارباب همه اینجا با هم
وصل محرم به فاطمیه راهت می کرد
مهر زهرا س و شور عاشورا شده یکجا
علمداری چو عباس بهر ولایت می کرد
دیدمت خرم و خندان به آغوش شهیدان
حضرت ارباب چه زیبا سلامت میکرد
این همه شعله که بر دل عالم افتاد
اشک حضرت مهدی است برایت می کرد
ذوالفقار ولایت قاسم سلیمانی
رهبرت فرماندهی
یک سیهدل ادّعای حق دارددر خفایی جفای حق دارد
در برون به ریش و دوش عبازاری و های وای حق دارد
زهد خود پیش خلق میزاردجرم خود در لوای حق دارد
نفس او چون شریک شیطان استخلق را ساده جای حق دارد
خاصه باید ز سگ بیاموزدجغد هم خوش وفای حق دارد
روح اهرمن به شکل انسان استهر خری که نمای حق دارد
سربهتوی و عام و بینام است هر که او نینوای حق دارد
حلمیا شب به کوی باده بیاساغری اختفای حق دارد
موسیقی: Imen Mehrzi - Mahboubi
آتشی در خـــاک ما از خاک چین افتاده است
اهرمن از شرق در این سرزمین افتاده است
نوبهـاران می رسد، بر شاخسارانــم ولـــی
آفتی چــرکین وُ داغـــی آتشین افتــاده است
طرح لبخندی نمی بینم بـه لبها، ای دریــغ
گیسوان آشفته وُ بر چهره چین افتاده است
کوچه خالی، دست خالی، خانه خالی،آسمان
رنگ غم ، آهنگ ماتم بر زمین افتاده است
سوز سرمــای زمستان است وُ یخبندان دی
آنچــه در جــان بهار و فرودین افتاده است
مسعود رضایی بیاره
آتشی در خـــاک ما از خاک چین افتاده است
اهرمن از شرق در این سرزمین افتاده است
نوبهـاران می رسد، بر شاخسارانــم ولـــی
آفتی چــرکین وُ داغـــی آتشین افتــاده است
طرح لبخندی نمی بینم بـه لبها، ای دریــغ
گیسوان آشفته وُ بر چهره چین افتاده است
کوچه خالی، دست خالی، خانه خالی،آسمان
رنگ غم ، آهنگ ماتم بر زمین افتاده است
سوز سرمــای زمستان است وُ یخبندان دی
آنچــه در جــان بهار و فرودین افتاده است
باغبـــان در خواب و آمــد لشکر باد خز
چند روزیست که مرشد و مارگاریتای میخائیل بولگاکف را به اتمام رساندهام؛ رمانی که در ابتدا تیراژ بالا، تعریف و تمجیدها و شهرتش باعث جذابیت آن، و مقدمه و نقدهای مختلف کتاب که تکیه بر عبارت "رمان فلسفی و اجتماعی" دارد کنجکاویام را برانگیخت اما در ادامه نثر و داستان قوی ، توصیفات بهجا، پیوستگی داستانها و از همه مهمتر تعلیقهایی که مخاطب را تا فصول انتهایی کتاب مشتاق و کنجکاو نگه میدارد عوامل کشش آن بود.
کتاب با روایت قرار بزدومنی شا
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
ما توی بچگی این ایام که می شد، از این سرودها میخواندیم:
دیدی از آن لحظه که از اردوی کفار ***تیر ستم آمد بر آن امت چو رگبار
از مکه می گویم سخن ***از مکر و کین اهرمن
می گویم از آل سعود*** و از کینه آل یهود
احرامیان را زد شرر*** آن دشمن ضد بشر
بس در خیابان شد شهید*** از مرد و زن های رشید
اندر طواف کوی عشق*** شد کعبه آن مینوی عشق
اندر طواف بیت حق*** شب شد سحر آمد فلق
چادر به چادر دشت خون***صحن خیابا
جنون ناب میخواهم که این دیوان بمیرانمبمیرانم به خاک پست و خاک از نو برقصانم
نظام اهرمن پاشد، تمام انجمن پاشدنسیم دل به تن پاشد، زمین از نو بچرخانم
چه خون شد حجلهی دیوان، خروش ناسزا بنشستدمی دیگر بپا ای دل، عمارتها بپاشانم
فرشته خواب میبیند که رنج عشق دریابدچو رنج عشق درگیرد شکنج ناز بشکانم
نفس تنگ است و لیکن جان فراخ از جلوهی خوبانفراخیهای بالا را به حبس سینه بنشانم
شهیدان را فراخوانم که از نو جام تن گیرندبه نام روح میرانم که کام
اهرمن ساکن به کنج انزواست
کارگردان گناه و نارواست
آدمی وقتی شود درخوداسیر
برمنیت میشود او ناگزیر
دل اگر کانون اهریمن شود
آدمی فرمان پذیر من شود
او بجزمن را ندارد در نظر
باشد از ما گشتن من برحذر
من اگر ماگشت عشق آید پدید
نیست در ما جای افکار پلید
درمنیت ریشه دارد کار زشت
کی مجال عشق دارد بدسرشت
دردلی گر نور عشق تابیده است
دردرونش باغ گل روئیده است
قلب عاشق فارغ از هرنارواست
قلب عاشق روشن از نور خداست
عشق پیوند خدا با آدم است
درطریقش عشق اسم اع
«من در سیاست سررشته ندارم.» ظاهراً دلیل قانعکنندهام را یافتهام تا بیمایگی و بی...ایگیام را پشت سکوتم پنهان کنم.
من یک روشنفکرِ کافهایِ صلحطلب ِ آلندوباتنخوانِ ویوالدی گوشبدهی هیچکاکببینِ ورّاجام. جای من در خیابان نیست. جای من بینِ مردمی که نمیدانم صدایشان توی سرمای تهِ خیابان پیروزی یخ زده یا با باتوم و گلوله خفه شده نیست.
من وقت مطالبهی هرچیزی اول به امکان ِ شدنِ آن بدون جیز و اوف شدن میاندیشم. سپس راههای رس
«من در سیاست سررشته ندارم.» ظاهراً دلیل قانعکنندهام را یافتهام تا بیمایگی و بی...ایگیام را پشت آن پنهان کنم.
من یک روشنفکرِ کافهایِ صلحطلب ِ آلندوباتنخوانِ ویوالدیگوشبدهی هیچکاکببینِ ورّاجام. جای من در خیابان نیست. جای من بینِ مردمی که نمیدانم صدایشان توی سرمای تهِ خیابان پیروزی یخ زده یا با باتوم و گلوله خفه شده نیست.
من وقت مطالبهی هرچیزی اول به امکان ِ شدنِ آن بدون جیز و اوف شدن میاندیشم. سپس راههای رسیدن
بسماللهالرحمنالرحیم«من در سیاست سررشته ندارم.» ظاهراً دلیل قانعکنندهام را یافتهام تا بیمایگی و بی...ایگیام را پشت آن پنهان کنم.
من یک روشنفکرِ کافهایِ صلحطلب ِ آلندوباتنخوانِ ویوالدیگوشبدهی هیچکاکببینِ ورّاجام. جای من در خیابان نیست. جای من بینِ مردمی که نمیدانم صدایشان توی سرمای تهِ خیابان پیروزی یخ زده یا با باتوم و گلوله خفه شده نیست.
من وقت مطالبهی هرچیزی اول به امکان ِ شدنِ آن بدون جیز و اوف شدن می
سلام یوکا؛
حس میکنم روحم رقیق شده. دوباره، از شر دنیای واقعی خودم را در خیالات دیگری غرق کردم.
من وقتی سن عتیقههای کاخ گلستان را داشتم اولین رمان کلاسیک غربیام را خواندهم(اعتراف میکنم حتا یک بار هم پایم را آنجا نگذاشتهام). الآن هم برعکس قمپزهایم که گوش خر را کر میکند خیلی کتاب نمیخوانم. یعنی میخواهم بخوانم ولی شور خواندن از وجودم پر کشیده.
بگذریم...
داشتم از اولین و آخرین رمان کلاسیک غربیام میگفتم و باید اذعان کنم در ادا
با این تهدیدی که روحانی در مورد برجام کرد فقط یه چیز میتونه آرومم کنه
ماه عسلی که فردوسی پور اجرا کنه، تیتراژ رو هم بدن شجریان بخونه...
پ.ن1:
تو اولین واکنش نسبت به اقدام ایران اتحادیه اروپا اعلام کرد ضرب الاجل برای برجام و اقدامات بانکی از طرف ایران را به رسمیت نمی شناسند
گاو بگم باید اون دنیا جواب پس بدم نسبت به گاو ها
پ.ن2:
واسه همه گندزدنهاتون مرسی
واسه همه پیگیریهای گندزدنهاتون مرسی
#برجام
پ.ن3:
آن کسی را که در این ملک،سلیمان کردیم
ملت
این چکامه شرح حال مومن استشرح و تفسیر کمال مومن است
گویمت من نکته هایی ناب رانکته هایی نادر و کمیاب را
گر که مطلوبت ولایی بودن استبنده ی خاص و خدایی بودن است
گوش کن این نکته های ناب رامو به مو اجرا کن این آداب را
کن لباس زهد و تقوا را به تنبا شجاعت رو به جنگ اهرمن
با توکل بر خداوند رحیمخویش را در رحمت حق کن سهیم
چشم بگشا تا بیابی معرفتکن انابه با امید مغفرت
غم مخور زیرا که رب العالمینمی دهد مزد تلاش مومنین
متقی باش و خدا را یاد کننام حق را روز و
اقبال لاهوریشاعر ملی پاکستان
محمد اقبال لاهوری یا علامه اقبال (۱۸ آبان ۱۲۵۶ سیالکوت تا ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷ لاهور) شاعر، فیلسوف، سیاستمدار و متفکر مسلمان پاکستانی بود که اشعار زیادی نیز به زبانهای فارسی و اردو سروده است. اقبال نخستین کسی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. اقبال در این کشور بهطور رسمی «شاعر ملی» خوانده میشود.
اقبال در سیالکوت، که امروزه در ایالت پنجاب پاکس
درباره این سایت