نتایج جستجو برای عبارت :

رخش رهوار

برای رهبر خود یار هستم
گل است ایشان و منهم خار هستم
از او فرمان بیداری رسیده
قلم در دست و پای کار هستم
تمام آرزویم شادی او
گرفتار رُخ دلدار هستم
رسد از او بمقصد نهضت ما
ز شور زندگی سرشار هستم
شده ابلاغ گام دوّم اکنون
خوشم از اینکه از انصار هستم
چو من بسیاری از عشقش گرفتار
یکی از جمع آن آمار هستم
صفا دارد زمانش زندگانی
منم از عاشقان زار هستم
فرامینش بُوَد بر روی دیده
برای امر او بیدار هستم
موحّد بنده ای خالق پرستم
به استکباریان اضرار هستم
به لط
می رسد روزی ز راهی رخش رهواری که نیست
بشکند زنجیر شب را ، صبـح بیــداری کــه نیست
 
ره اگـــر دشوار و شب تــاریک ، آخـــر می رسد
از رهــی باریک و نـاهموار ، سرداری که نیست
 
پنجـــــه‌ی خـــورشیدِ اُمیـــــــــد وُ فـــــروغ آروز
سر برآرد در سحر از پشت کُهساری کـــه نیست
 
شب هــراسان می رود از کــوچه‌های تار و تنگ
مهر پرتو می زنــد بر دشت همواری کــه نیست
 
بنگریـــد ای ساکنانِ بـــــــاغِ زردِ بـــرگ ریــز !
جـــلوه‌ای رخشنده از پشت سپی
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ( 1 )به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان می آغازم(پیش از هر کاری، چند لحظه توقف و تمرکز - مکث - نمایید تا مطمئن شوید کاری که می خواهید بکنید با نام خدا و این احساس آغاز می شود که در آغوش خدا و تحت حفاظ نوازش «ایشان» هستید - اکنون فقط کار درست را بر خواهید گزید - اندوه زُدایی - ... و آن را درست انجام خواهید داد - شادی زایی - ... و راستی را پیشه خواهید کرد - تولید مهر و عشق، که نشانش گسترش لبخند است -)
ٱلْحَمْدُ لِلَّهِ رَب
 
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم،
دل در عبور از سد خار و خاره بندیم
گاه سفر آمد نه هنگام درنگ استچاووش میگوید ما را وقت تنگ است
گاه سفر شد باره بر دامن برانیمتا بوسه گاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان استموسی جلودار است و نیل اندر میان است
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشمبانگ از جرس برخاست وای من خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارندپا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر آمد برادر گام بردارچشم از هوس از خورد از آرام بردار
گاه سفر آ
سلام
زمستان سیزده
 
خواستم بنویسم : در دلم غوغاست، اما رازداری بهتر است
دیدم کدام غوغا؟! خداییش هیچ خبری نیست. فقط  طبق جریانِ سینوسی! الان در کف هستم. برای اغلب ما این اوج و فرودها رخ می‌دهد. گاه ماهانه، گاه فصلی، گاه آخرسال به وقت خانه تکانی!
گفتم خانه تکانی، یادکنم از گیس گلابتون که بهمن! رفته سراغ خانه‌تکانی عیدانه.
به نظرم ایده جالبی است. +خانه تکانی 15دقیقه‌ای
و
کتاب زندگی را عزیز بدار را امانت گرفتم نگو قبلتر خوانده بودم منتهی دوباره ه
پیغمبر- صلّی الله علیه و آله و سلّم- دستور داد در مدینه مسجدی بنا کنند.پیغمبر خود نیز دست به کار شد،نه تشریفاتی و سمبلیک،برای تشویق مردم یا تحبیب خویش،نه؛بلکه همچون یک  کارگر ساده،زمین را می کَند،خاک می بُرد،گِل می کرد،بار می کشید.کار مسجد که پایان گرفت،کار ساختمان خانهء پیغمبر آغاز شد.به دستور وی،خانهء او را در کنار مسجد بنا کردند،به گونه ای که گوئی جزء ساختمان مسجد است،یعنی که پیشوای این رژیم در خانهء مردم یا خانهء خدا نشیمن دارد.دستور د
باسمه تعالی

برداشت از
اجرای علیخانی

متن نقل
بیژن ومنیژه

دوستان،
آمده ام باز، که این دفتر ممتاز، کنم باز و شوم قافیه پرداز و سخن را کنم آغاز

 به تسبیح خداوند تبارک و تعالی که غفور است و
رحیم است، صبور است و حلیم است، نصیر است و
رئوف است و کریم است، قدیر است و قدیم است.

خدایی که
بسی نعمت سرشار به ما آدمیان داده، گهرهای گران داده، سر و
صورت و جان داده، تن و تاب و توان داده، رخ و روح روان
داده، لب و گوش و دهان داده، دل و چشم و زبان داده، شکم داده

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Free thinks for informing